اشعار زینب چوقادی

فریاد چشم های مرا هیچ کس ندید / زینب چوقادی

ای کشتگان عشق برایم دعا کنید
یعنی نمی شود که مرا هم صدا کنید؟

فریاد چشم های مرا هیچ کس ندید
پس یک نگاه محض رضای خدا کنید

این دست های خسته ی خالی دخیل تان
درد مرا به حکم اجابت دواکنید

ای مردمان رد شده از هفت شهر عشق
رحمی به ساکنین خم کوچه ها کنید

کوچیده اید زود مگر صبرتان کجاست
من می رسم تو را به خدا پا به پا کنید

یک کوله بار حادثه و کوره راه عمر
باید عبور کرد برایم دعاکنید

2342 4 3.75

غواص در دریا نمی میرد / زینب چوقادی


با چای خرمای نگاهت را
می نوشم و الحمد می خوانم

پیش خودم اشعار سعدی را
شب تا سحر یک بند می خوانم

وقتی پی رد تو می گردم
پس کوچه ها میدان مین دارند

در چارسوی خاطرات من
جلادها جایی کمین دارند

تا روزهای رفته برگردد
تقویم را بر عکس وا کردم

پیراهن و شلوار عیدت را
صد بار با وسواس تا کردم

اصلا تو از پیشم نمی رفتی
این خانه مثل قبل روشن بود

این سایه سار تا ابد باقی
رویای بی پایان یک زن بود

دیوانه ام دور تو می گردم
دور همین پیراهن خالی

دور دوتا دمپایی کهنه
دور خودم دور بد اقبالی

هی با خودم درگیر و در جنگم
آواره ی اندوه تحمیلیت

درگیر سی سال از تو جا ماندن
یک گور خالی  اسم و فامیلیت...

دلخوش به این که مرد رویاهام
در چرخه ی دنیا نمی میرد

می دانم این را خوب می دانم
غواص در دریا نمی میرد.

 

2558 5 4.57

و "شام" چه اسم با مسمایی بود / زینب چوقادی

... نه پرسش و نه شاید و امایی بود
خورشید برایشان معمایی بود
معنای طلوع را نمی فهمیدند
و "شام" چه اسم با مسمایی بود
3027 0 4.27